فایل باز - کتاب ماهی سحرامیز

روزی روزگاری ماهیگیری زندگی میکرد که فقیر اما شاد بود. او با همسرش در
خانه ای کوچک نزدیک دریا سکونت داشتند. یک روز ماهیگیر ماهی بزرگی صید
کرد. اما ماهی به حرف آمد و از ماهیگیر خواست که او را نکشد و به آب
برگرداند. ماهیگیر مهربان موافقت کرد. اما همسر ماهیگیر که ماجرا را شنید
به وسوسه افتاد که از طریق این ماهی سحرآمیز به آرزوهای خودش برسد. او زنی
طمعکار بود و این باعث اتفاقات بعدی شد...